خطبه 93:
«أمّا بعد حَمدِ الله، و الثَّـناء علیه، أیُّهَا النَّاسُ، فَإِنِّى فَقَأتُ عَیْنَ الفِتنَةِ ...»
اما بعد از حمد و ثناى خداوند، اى مردم، من چشم فتنه را در آوردم... .
ابن ابىالحدید پس از تأیید اعتبار و ارزش تاریخى این خطبهمىگوید:
على(ع) پس از انقضاء داستان نهروان، این خطبه را ایراد فرموده; و خطبه داراى فرازهائى بوده که سید رضى آنها را ایراد نکرده است.
آنگاه بذکر فرازهاى ایراد نشده پرداخته; و از آن جمله است:
«فانظروا أهل بیت نبیکم، فان لبدو فالبدوا، و اذا استنصروکم فانصروهم، فلیفرجن الله الفتنة برجل منا أهل البیت.
بأبى إبن خیرة الاماء، لایعطیهم إلا السیف، هرجاً هـرجاً موضوعاً على عاتقة ثمانیة أشهر، حتَّى تقول قریش:لو کان هذا من ولد فاطمة لرحمنا.
یغریه الله ببنى أمیة حتَّى یَجعَلَهُم حُطاماً وَ رُفَاتاً مَلعُونِینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقتِیلاً سُنَّةَ اللهِ فِى الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبل وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدِیلاً»
به اهل بیت پیامبر خود بنگرید; پس اگر آنان بر جاى خود نشستند شما هم بنشینید; و اگر بپا خواستند شما هم به پا خیزید; و اگر از شما یارى طلبیدند آنها را یارى دهید. شکى نیست که خداوند بوسیله مردى از ما خاندان (پیامبر) با در هم کوبیدن فتنه، مردم را از آن برکنار کند (آنچنانکه پوست حیوان را از گوشت جدا سازند).
پدرم بفداى پسر بهترین کنیزان که جز شمشیر چیزى بدانها (فتنه جویان و مفسدان فى الارض) حوالت ندهد; کشتار و نابودى است که بدان محکوم شوند; هشت ماه شمشیر از دوش ننهد تا آنکه قریش گویند: اگر این شخص (مهدى) از فرزندان فاطمه بود بر ما رحم مىکرد.
خداوند او را براى در افتادن با بنىامیه برانگیزد تا آنجا که آنان را تار و مار سازد; (و چنانکه خداوند در قرآن فرموده است:) آنها رانده شدگان هستند که هر جا آنان را بیابند محکوم بمرگ نمایند.
این سنت الهى باشد که در حق پیشینیان به اجرا در آمده، و از این پس هم خلل ناپذیر خواهد بود.
ابن ابىالحدید مىنویسد :
اگر سؤال شود: آن شخصى که به آن وعده داده شده و امام(ع) با جمله «پدرم بفداى پسر بهترین کنیزان» از وى تعبیر نموده کیست؟
گفته مىشود: اما امامیه، پس به گمان آنها وى امام دوازدهم ایشان است; و وى فرزند کنیزى به نام نرجس مىباشد.
اما اصحاب ما (اهل تسنن)، پس گمان کردهاند او فاطمى است که در آینده از کنیزى متولد خواهد شد، و در حال حاضر (عصر ابن ابىالحدید) موجود نیست.
و اگر گفته شود از بنىامیه چه کسى در آن وقت موجود است تا آن شخص موعود انتقام بنىامیه را از او بگیرد، در حالیکه (و) طبق جمله «فعند ذلک تود قریش بالدنیا و ما فیها لو یروننى مقاما واحدا. و لو قدر جزر جزور» ــکه در متن خطبه استــ آنان خوشدارند که على(ع) بر آنان حکومت مىکرد؟
مىگوئیم: اما امامیه، پس قائل به رجعت هستند; و به گمان آنها در آینده به هنگام ظهور امام منتظرشان، گروهى از افراد بنىامیه و دیگران به دنیا باز خواهند گشت و امام منتظر دست و پاى آنها را قطع، و دستهاى را میل در چشمانشان فرو برد، و دسته دیگر را بدار کشد، و انتقام آل محمد را از دشمنان پیشین و آینده بگیرد.
و اما اصحاب ما (اهل تسنن) چنین پندارند که خداوند از این پس در آخرالزمان مردى را از فرزندان فاطمه، که در حال حاضر موجود نیست، خلق کند و او زمین را سرشار از عدالت کند همچنانکه از ظلم و ستم سرشار گردیده; و از ستمگران انتقام گیرد و به سختترین شکلى آنان را کیفر دهد; و او از کنیزى خواهد بود; و همانطوریکه درین فراز از کلام امیرمؤمنان(ع) و دیگر آثار وارد شده، نامش همانند رسول الله صلّى الله علیه و آله، «محمّد» مىباشد; و هنگامى ظهور کند که ملکى از دودمان بنىامیه بر بیشتر کشورهاى اسلامى حکومت نماید، و او همان سفیانى موعود در خبر صحیح، و از اولاد ابوسفیان بن حرب بن امیه خواهد بود که امام فاطمى او و پیروانش از بنىامیه و دیگران را خواهد کشت.
ضمناً در پایان این مقال یاد آور مىشویم: نخستین کسی که از مورخان و نویسندگان اسلامى این خطبه را آورده، سلیم بن قیس عامرى (درگذشته 90 هـ) بوده است.
و بعد از او أبواسحاق، ابراهیم بن محمد ثقفى کوفى اصفهانى (در گذشته 283 هـ) آنرا نقل کرده است.
البته همانطورى که ابن ابىالحدید گفته است، اصل خطبه بیش از مقدارى است که سید رضى در نهج البلاغه آورده; و نامبردگان، هر دو آن را با اضافات و اختلاف در بعضى الفاظ و تقدم و تاخر قسمتى از جملات، در مصادر زیر نقل کردهاند.
نیز شیخ حر عاملى، در «وسائل الشیعه» ــقسمتى را که ویژه امام زمان است و ما نقل کردیمــ و در «اثبات الهداة» ج5، قسمتهاى دیگرى را آورده; و علامه مجلسى در مجلد هشتم «بحار الانوار» آن را نقل کردهاند.
به نقل از : اصفهان ــ ربیع الثانى 1403 مهدى فقیهایمانى
برچسبها: مهدی موعودنهج البلاغهخطبه 93
[ جمعه 93/4/6 ] [ 9:37 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]
-حکمت یکم:( [15] )
«... فاذا کان ذلک، ضرب یعسوب الدین بذنبه، فیجتمعون إلیه کما یجتمع قزع الخریف»
پس آنگاه که وضع این چنین شد، پیشواى دین به خشم آید و آمادگى خود را اعلام کند; در این موقع ـمؤمنینـ باشتاب دورش جمع شوند، همانگونه که ابرهاى پائیزى به هم پیوسته شوند.
در لغت عرب«یعسوب»به ملکه زنبور عسل گفته مىشود; و چون روش زندگانى این حیوان بظاهر کوچک، اما پر برکت برخوردار از موقعیت رهبرى زنبوران عسل است که با جاه و جلال، و داراى نقش حیاتى در جهت پیدایش و زیست صدها و هزارها زنبور عسل، و محصول ارزنده و شفابخش آنها است، در حقیقت أنفع و أطهر حیوانات است; امیرمؤمنان(ع) از فرزندش حضرت قائم(ع) (به خاطر نقش رهبرى و روش حکومتى حضرتش که توأم با عدل و أمنیت جهانى، و مایه سعادت و نجات بشر، و مفیدترین و منزهترین حکومتهاى جهان از انواع آلودگى و وابستگى و تجاوزها خواهد بود) تعبیر به«یعسوب»فرموده و گوید:
یعسوب دین بهنگام ظهور همچون شیر ــکه به هنگام غضب دم بر زمین مىزند و نعره مىکشدــ حالت خشم از خود نشان دهد; و با قاطعیت خود را معرفى، و آمادگیش را براى قیام جهانى اعلام فرماید.
در این موقع مؤمنان، آنچنانکه تودههاى ابر پائیزى با سرعت به هم مىپیوندند، از هر سوى دنیا، شتابان به دور او گرد آیند و با رهبرى حضرتش وارد صحنه عمل شوند.
نیز پیامبر اسلام(ص) کراراً از امام امیرالمؤمنین على(ع) بعنوان«یعسوب»دین نام برده; چنانکه شخص امام(ع) نیز در کلماتش، از خود تعبیر به«یعسوب»فرموده است.
سید رضى، مؤلف«نهج البلاغه»، مىگوید:
«یعسوب»آقاى بزرگى است که در آن روز زمامدار مردم خواهد بود. و«قزع»تودههاى ابر بدون آب است.
ابن ابىالحدید مىنویسد:
این خبر از پیشگوئیهائى مىباشد که امام ایراد نموده; و از مهدى آخرالزمان یاد فرموده است.
و معناى«ضَرَب بِذَنبِه»به حال استقرار و آرامش در آمدن بعد از اضطراب است.
چه«یعسوب»ملکه زنبور عسل و رهبر آن است; و بیشتر اوقاتش در حال پرواز با دو بال خود مىباشد; و هنگامى که دم خود را بر زمین مىزند دیگر از پرواز و حرکت باز ایستاده، به آرامش گراید.
آنگاه مىنویسد:
خواهید گفت: این نظریه همانند عقیده امامیه است در اینکه مهدى به حال ترس و پنهانى در گوشه و کنار زمین به سر برد; آنگاه در آخر الزمان ظهور کند و در مرکز حکومت خود ثابت و مستقر گردد.
ولى من مىگویم طبق مذهب ما (اهلتسنن) بعید نیست که امام مهدى، همان کسیکه در آخر الزمان ظهور مىکند، نخست از روى مصلحتى که خدا از آن آگاه است در حال اضطراب و پراکندگى حکومت نماید، و از آن پس حکومتش مستقر، و پراکندگیش سامان یابد.)
در این جا باز مىبینیم ابن ابىالحدید براى فرار از رفتن زیر بار ولادت و غیبت آن حضرت، به توجیه ناموجه پرداخته; و احتمالات غیر قابل انطباق با پیشگوئى امیرالمؤمنین(ع) را دستاویز قرار داده; و با لقمه دور سر گردانیدن، همان نظریه شیعه را ارائه مىدهد، منتها در قالب عقیده شخصى خودش.
نـیز هـِروى این فراز را به نقل ازامیرالمؤمنین(ع) آورده، و همچون ابن ابىالحدید پیرامون آن اظهار نظر کرده است.
و زمخشرى گوید:
جمله«ضَرَب بِعَسِیبِ ذَنبِه»(که معنایش دم بر زمین زدناست) در این مورد به معناى ایستادگى و پایدارى او با پیروان خویش است.(
ابن اثیر بدنبال نقل این جمله مىنویسد:
مقصود دورى گزیدن از برخورد با فتنه و شتابان سیر کردن با اتباع خود در زمین میباشد.
و علامه قندوزى در باب 74 کتاب«ینابیع الموده»منظور امام امیرالمؤمنین(ع) را از این سخن، حضرت مهدى(ع) دانسته است.
در پایان، با توجه به اظهار نظرهائى که درباره این فراز از سخن امام(ع) بعمل آمده چنین استفاده میشود:
1 ــ پیشگوئى امام امیرالمؤمنین على(ع) از ظهور فرزندش حضرت مهدى(عج) به عنوان یک امر مسلم و شدنى.
2 ــ ظهور حضرت مهدى(ع) بشکل قیام گسترده دینى، و بعنوان زمامدار مطلق و بى چون و چراى جهان اسلام.
3 ــ حضرتش، همانند ملکه زنبور عسل، از یکسو نقش مرکزیت و رهبرى جامعه مؤمنین را به عهده خواهد داشت; و از سوئى وجود مقدس او در روش حکومتى مایه خیر و برکت و موجودیت افراد بشر است، چنانکه ملکه زنبور عسل خود منشأ پیدایش و ادامه حیات هزاران هزار زنبور کارگر، فعال و عسلساز مىباشد.
4 ــ هنگام ظهور حضرت مهدى(ع) تودههاى انبوه مردم از گوشه و کنار جهان همچون تودههاى ابرپائیزى با شوق و شتاب به سوى او رهسپار، و پروانهوار دور شمع وجودش گردآیند.
5 ــ حضرت مهدى(ع) ــبدون هیچگونه برخورد زیان بخشى با فتنهها و از ناحیه فتنه جویانــ با پیروان خود به پیروزى مطلق میرسد و سرانجام مشکلات و موانع یکى پس از دیگرى از سرراهش برطرف خواهند شد.
آرى اینها حقایقى است که دههابلکه صدها روایت از پیامبر و امامان معصوم بیانگر آنست و بخاطر اختصار علاقمندان رابمصادر مربوطه ارجاع میدهیم.
به نقل از : اصفهان ــ ربیع الثانى 1403 مهدى فقیهایمانى
[ جمعه 93/4/6 ] [ 9:31 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]
حکمت 209:
«لَتَعـطِفَنَّ الدُّنیَا عَلَینَا بَعدَ شَماسِهَا عَطفَ الضَّرُوسِ عَلى وَلَدِهَا،(وَ تَلا عقیب ذلک:) وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ استُضعِفُوا فِى الأَرضِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمـَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوَارِثِین».
دنیا پس از چموشى ـهمچون شترى که از دوشیدن شیرش (بخاطر بچهاش) امتناع مىورزدـ با مهربانى همانند مادر نسبت به بچهاش رو مىآورد. (آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:) مىخواهیم بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدند تفضل نموده و آنان را پیشوایان جهان و وارثان زمین قرار دهیم.
امیرالمؤمنین على(ع) در این فراز از سخنان خود چنین خاطر نشان فرموده که دنیا پس از روگردانیدن از اهل بیت پیامبر(ص) دیر یا زود انعطاف نشان داده، بدانها رو کند.
اکنون آیا مقصود از این رو کردن، پیروزى افراد برتر و شایسته تر بر کفر و ظلم جهانى، به شکل حکومت واستقرار حق است، یا ضعف و نابودى دشمنان و از بین رفتن موانع و بالاخره آماده شدن زمینه براى گسترش آثار علمى و اخلاقى آنها در سراسر گیتى؟!
هر دو نظریه، بویژه نظریه نخست از طرف شارحان نهج البلاغه ارائه گردیده; ولى پر واضح است که نشر آثار علمى و اخلاقى اهل بیت بطور مطلق و همه جانبه، مستلزم حاکمیّت مطلقه و پیروزى کامل بر عموم دشمنان است; و این مطلب با توجه به گواه قرار دادن حضرت، آیه شریفه را بر کلام خود، امرى است قطعى.
زیرا آیه شریفه بیانگر پیروزى و رهبرى و دستیابى مطلق و بىقید و شرط مستضعفان است نسبت به آنچه در اختیار مستکبران و تحت نفوذ زمامداران گمراه و تجاوزگر قرار گرفته; و تحقق چنین امرى جز به استقرار حکومت جهانى حق و عدالت به دست اهلبیت، به چیزى میسّر نگردد; و مصداقآن بهاتفاقعموم، «حضرت حجة بنالحسن العسکرى» عجّل الله تعالى فرجه الشریف است.
ابن ابىالحدید پیرامون این سخن گوید:
امامیه پنداشتهاند که حضرتش با این جمله به امام غائبى وعده داده است که در آخر الزمان بزمامدارى زمین نائل خواهد شد.
و اصحاب ما گویند: این جمله وعده به امامى است که صاحب اختیار زمین و مسلط بر کشورهاى جهان خواهد شد; ولى لازمه این وعده موجود بودن و غائب بودن او نیست; بلکه در صحت این تعبیر کافى است که در آخر وقت بوجود آید.
بدین ترتیب ملاحظه مىکنید که ابن ابىالحدید ایراد کلام امام(ع) را درباره حضرت مهدى(ع) پذیرفته; اما مثل همیشه از اعتراف به ولادت و حیات آن بزرگوار امتناع ورزیده است.
اکنون مىگوئیم درست است که لازمه ایراد این وعده، موجود بودن و غائب بودن امام مهدى(ع) به هنگام سخن نیست; لکن با توجه به ولادت آن حضرت در سال 255 (یا 256) هجرى قمرى، نه در حال حاضر مانعى از انطباق سخن امام امیرالمؤمنین على(ع) بر آن بزرگوار وجود دارد، و نه در عصر ابن ابىالحدید که حدود چهار قرن از تولد آن حضرت مىگذشته; چه ابن ابىالحدید در رجب 644 تألیف «شرح نهج البلاغه»را آغاز، و در آخر صفر 649 به انجام رسانیده است و در نتیجه مقصود از این کلام همانست که شیعه امامیه گفته و مىگوید.
به نقل از : اصفهان ــ ربیع الثانى 1403 مهدى فقیهایمانى
برچسبها: مهدی موعودنهج البلاغهحکمت 209
[ جمعه 93/4/6 ] [ 9:29 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]
حکمت 147:
«اللَّـهُمَّ بَلَى! لاَ تَخلُو الأَرضُ مِن قَائِم للهِ بِحُجَّة، إِمَّا ظَاهِرًا مَشهُورًا، وَ إِمَّا خَائِفًا مَغمُورًا، لِئلاَّ تَبطُلَ حُجَجُ اللهِ وَ بَیِّـنَاتُهُ. وَ کَم ذَا وَ أَینَ أُولــئِکَ؟ أُولــئِکَ ـ وَ اللهِ ـ الأَقَلُّونَ عَددًا، وَ الأَعظَمُونَ عِندَ اللهِ قَدرًا.
یَحفَظُ اللهُ بِهِم حُجَجَهُ وَ بَیِّـنَاتِهِ، حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُم، وَ یَزرَعُوهَا فِى قُلُوبِ أَشبَاهِهِم.
هَجَم بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقِیقَةِ البَصِیرَةِ، وَ بَاشَرُوا رُوحَ الیَقـِینِ، وَ استَلاَنُوا مَا استَعوَرَهُ المُترِفُونَ، وَ أَنَسوُا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنیَا بِأَبدَان أَروَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالَمحَلِّ الأَعلَى.
أُولئکَ خُلَفاءُ اللهِ فِى أَرضِهِ، وَ الدُّعَاةِ إِلى دِینِهِ. آهِ آهِ شَوقًا إِلى رُؤیَتِهِم! انصَرِف یَا کُمَیلُ إِذَا شِئتَ.»
بار خدایا چنین است که هرگز زمین ـبه لطف توـ از کسیکه با حجت و دلیل بامر حق قیام کند و دین الهى را بر پا دارد خالى نخواهد ماند، خواه ظاهر باشد و آشکار (مثل امامان یازدهگانه معصوم) خواه در حال ترس و پنهانى، تا دلائل الهى و مشعلهاى فروزان او از بین نرود. و آنها چند نفرند و کجایند؟
آنان بخدا سوگند تعدادشان اندک، اما از حیث مقام و منزلت نزد خدا بسى بزرگ و ارجمندند.
خداوند به وسیله آنان حجتها و دلائل روشنش را پاسدارى کند، تا آنرا بکسانى همانند خود بسپارند و بذر آن را در دلهاى افرادى چون خودشان بیفشانند.
علم و دانش با حقیقتى آشکار بدانها روى آورد; و آنها روح یقین را با نهادى آماده و پاک لمس نمایند; آنچه را دنیاپرستان هوسباز دشوار و ناهموار شمرند، آنها براى خویش آسان و گوارا دانند; و آنچه را ابلهان از آن هراسان باشند، بدان انس گیرند. دنیا را با تنهائى همراهى کنند که ارواحشان بجهان بالا پیوسته است.
آنها در زمین خلفاى الهى باشند و دعوت کنندگان بدینش.
آه آه بسى مشتاق و آرزومند دیدارشان هستم، اى کمیل هم اکنون اگر مىخواهى بازگرد.
این فراز از سخنان امام امیرالمؤمنین على(ع) تحت شماره 147 کلمات «نهج البلاغه» ذکر شده، و عدّهاى از اعلام ادب و تاریخ و حدیث از اهل تسنن نیز آن را آوردهاند.
ابن ابىالحدید همچون بسیارى از شارحان «نهج البلاغه» (باتوجه به جمله هاى «قائم لله بحجة» و «خلفاء الله فى ارضه» و «الدعاة الى دینه» و دیگر جملات و قرائن مندرجه در این فراز از کلام امام که جز بر پیامبر و امام معصوم بعد از او، بر هیچ مقام و شخصیتى منطبق نمى شود) نتوانسته است دلالت این قسمت از سخنان آن بزرگوار را بر عقیده شیعه ــدر مورد امامت و خلافت علنى یازده امام معصوم، و امامت و خلافت توأم با غیبت امام دوازدهم حضرت مهدى(ع) ــ انکار نماید و نوشته است:
این جمله اعتراف صریح امام نسبت به مذهب امامیه است.
لکن بر اساس عقیده شخصىاش (انکار تولد حضرت مهدى(ع)) در جا زده و مىگوید:
جـز آنکه اصحاب ما آن را حمل بـر وجود ابدال مىنمایند که اخبار نبوى درباره آنان وارد گردیده.
و این همان پوشاندن لباس باطل بر حق و بعکس است که قرآن مجید مىفرماید:
«و َلاَتَلبِسُوا الحَقَّ بِالبَاطِلِ وَ تَکتُمُوا الحَقَّ وَ أَنتُم تَعلَمُون»
حق را بباطل مپوشانیدو آن را کتمان کنید در حالیکه مىدانید حقیقت چیست و حق کدام است.
و نیز مىفرماید:
«لِمَ تَلبِسُونَ الحَقَّ بِالبَاطِلِ وَ تَکتُمُونَ الحَقَّ وَ أَنتُم تَعلَمُون»
چرا حق را بباطل مىپوشانید و آن را کتمان مى کنید در حالیکه مىدانید حقیقت چیست و حق کدام است.
امام(ع) در این فراز پر محتوى از کلام خود، قبل از هرچیز توجه مسلمانان را به ضرورت مسأله رهبرى در اسلام و نیاز بىچون و چراى جامعه اسلامى به وجود امام واجد شرائط، در هر عصر و زمانى معطوف داشته ـ و در قالب راز و نیاز، یا شاهد گرفتن خدا بر گفتار خود در بیان یک حقیقت دینىـ خاطرنشان مىکند که:
نباید صحنه زمین از کسیکه قائم بامر حق و بر پا دارنده آن باشد خالى بماند; چه در این صورت حجتهاى الهى خلل پذیر، و نشانههاى او باطل خواهد شد.
از آن پس امام امیرالمؤمنین(ع) به تشریح موقعیّت امامان راستین و مقام رهبرى اسلام (که در وجود خود و فرزندان معصومش خلاصه گردیده) مىپردازد و مجدداً نظر مسلمانان را بدین نکته متوجه مىکند که:
عهدهدار مقام رهبرى و مسؤول زعامت بر مسلمانان، یا از آزادى براى تصدى و انجام وظائف رهبرى ـدر جهت نشر علوم قرآن، ترویج احکام اسلام، جوابگوئى به مشکلات و مبارزه با فسادـ برخوردار است (همچنانکه حضرتش با ده نفر از امامان دیگر هریک تا حدّى از این آزادى برخوردار بودند) و یا بر اثر حاکمیت زمامداران خود فروخته و ستمگر، و نا مساعد بودن زمینه براى انجام وظیفه رهبرى ـاز ترس جان خود و شیعیانشـ در حالت ناشناسى و پنهانى بسر مىبرد (همچنانکه امام دوازدهم حضرت مهدى(ع) با چنین موقعیتى روبرو و مبتلا گردید).
آرى، تا آنجا جو حاکم، امام و شیعیانش را وادار به اختفاى از دشمن و تقیه کرد که طبق احادیث مربوطه شیعیان بخاطر مسائل امنیتى حتى از تصریح به نام امام دوازدهم ممنوع گردیده، و با رمز و اشاره از حضرتش سخن مىگفتند .
و در مرحله سوم امیرالمؤمنین(ع) به تعداد امامان اشاره نموده، و با اداء سوگند، کمى و محدودیت آنها را اعلام و تأکید فرموده است; آنچنانکه ــبا در نظر گرفتن احادیث وارده از ناحیه پیامبر(ص) درباره خلفاى اثنى عشرــ تنها با ائمه دوازدهگانه مورد قبول شیعه مىتواند منطبق گردد، دیگر هیچکس.
در مرحله چهارم امام(ع) پس از برشمردن یک سلسله برتریها و ویژگیهاى معنوى این گروه ـکه تنها در خور شأن پیامبران و جانشینان آنهاستـ مى فرماید:
«اینان خلفاى خدا در زمین و دعوت کنندگان بدین او هستند.»
اکنون در صورتى که مىبینیم قرآن مجید از پیامبران الهى همچون داوود بعنوان خلیفه خدا نام برده و مىگوید:
«یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلنَاک خَلیفَةً فِى الأَرضِ فَاحکُم بَینَ النَّاسِ بِالحقِّ»
اى داوود! ما تـو را خلیفه خـود در روى زمین قرار دادیم; پس بین مردم به حق داورى نما.
بدین نکته پى خواهیم برد که جز پیامبر و جانشین بر حق او که نقش رهبرى و تعلیم و تربیت مردم را بعهده دارند، کسى نمىتواند خلیفه خدا در زمین باشد. بنابراین مقصود امیرمؤمنان(ع) از این عده خلفاء، همان امامان راستین شیعه مىباشد که مسؤولیت راهنمائى و رهبرى مسلمانان از طرف خدا وسیله پیامبرش به دوش آنها نهاده شده است.
و اما خلفاى انتخابى مردم را (بفرض اینکه انتخاب صد در صد صحیح و بىقلب و غش انجام شده باشد) نمىتوان از آنان به «خلیفه خدا» تعبیر کرد و تنها میتوان بعنوان «خلیفه مردم» از آنها نام برد.
لکن متأسفانه زمامداران اسلامى و متصدیان مقام خلافت که از آغاز امر در برابر اهلبیت تشکیل جبهه داده بودند، نه خلیفة الله بودند (بدلیل آنکه هیچگونه نصّى بر خلافت هیچیک از ناحیه خدا و رسولش اعلام و ارائه نشده بود) و نه خلیفه مسلمین (چون به آراء عمومى مراجعه نشده بود).
آرى، همانطورى که خود در بسیارى از مراسم انتخاباتى دنیا ملاحظه مىکنیم که قبل از رفتن مردم بپاى صندوقهاى رأى، آنها را با آراء از پیش تهیه شده پر مىکنند; یا کارگردانان و آمارگران صندوقها، نام هرکس را که قرار است مىخوانند و موفقیتش را اعلام مىکنند; و تنها بر اساس تبانى و توطئه قبلى با گروهى انگشت شمار، پستها تقسیم مىشود.
خلافت این افراد هم دست کمى از انتخابات این چنینى نداشته است.
مگر نه این بود که زمامدارى نخستین متصدى خلافت بعد از پیامبر(ص) بدون شرکت و رضایت و موافقت بنىهاشم و شخصیتهاى صحابه و آنهائى که به اصطلاح اهلتسنن اهل حل و عقد بودند، انجام گرفت؟! و امیرالمؤمنین(ع) در اینباره فرمود:
«وَاعَجَبَا! أَتَکُون الخِلافَةُ بِالصِّحاَبَةِ وَ لاَ تَکُون بِالصِّحَابَةِ وَ القِرَابَةِ»
و چه شگفتانگیز است! آیا امرخلافتباعنوانصحابى بودن مقرر مىگردد اما با عنوان صحابى باضافه خویشاوندى نه؟!
و نیز فرمود:
فَإِنْ کُنتَ بِالشُّورَى مَلَکتَ أُمُورَهُم***فَکَیفَ بِهَذَا وَ المُشِیرُونَ غُیـَّبُ
وَ إِنْ کُنتَ بِالقُربَى حَجَجتَ خَصِیمَهُم***فَغَیرُکَ أَولَى بِالنَّبـِىِّ وَ أَقرَبُ
و مگر جز این بود که عمر تنها با میل شخص ابوبکر و قرار طرفین روى کار آمد ؟!
و مگر غیر از این بود که شوراى خلافت از طرف عمر، بعد از وى على را براثر تمرد از عمل به سیره شیخین از تصدى خلافت معزول و ممنوع ساخت، و عثمان رابر أساس تعهد به عمل بر سیره شیخین روى کار آورد; و این نقشهاى بود که عمر طراح آن بود و بدست یک یا دو نفر از أعضاى شوراى شش نفرى اجرا و پیاده شد.
و آیا زمامداران بنىامیه، بنىمروان و بنىالعباس با تهى دستى از تمام شرائط خلافت و انواع کمبودهاى عقیدتى و اخلاقى ــجز وراثت پدرى و خانوادگى ...، یا تبانى و سازش با چند نفر حاشیه نشینان دربار خلافت و تعزیه گردانان حکومت در هر عصر و دورهیى، و یا کشتار اهل حق و ایجاد خفقان در بین مردم مسلمان، و خلاصه به استضعاف کشاندن مسلمانان و سوء استفاده از عناوین اسلامى و ضعف بنیه فکرى و مالى مردمــ چه چیز در رسیدن آنان به مقام خلافت و زمامدارى مؤثر بود؟!!
اکنون بر میگردیم به اصل سخن که بر اساس توضیحى که داده شد موضوع أبدال و أقطاب را (که ناشى از افکار خرافى و صوفیانه اهل تسنن و فاقد هر گونه ریشه اسلامى است) نمیتوانــ آنچنانکه ابن ابى الحدید ادعا و تفسیر نمودهــ فرمایش، امام را بر آن منطبق نمود.
راستى جاى بسى تعجب و تأسف است که دانشمندى ادیب، مورخ، متکلم و تا حدى حدیث شناس، و آشنا با واقعیتهاى اسلامى ــهمچون ابن ابىالحدیدــ این گونه براى فرار از رفتن زیر بار خلفاى بر حق پیامبر(ص) و امامان راستین شیعه و مورد احترام اهل تسنن (که همه شؤون مادى و معنوى آنها بر مردم آشکار و قابل درک بوده و هست) تن بدین خرافات داده، و در حقیقت کلام صریح و روشن مولاى متقیان امیرمؤمنان علیه السّـلام را به باد مسخره گرفته است، و مىگوید مقصود آن حضرت از این سخنان ابدال و اقطاب بوده است.
در حالیکه قرآن مجید از این گونه افراد کجگرا چنین تعبیر مى کند:
«وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَیقَـنَتهَا أَنفُسُهُم ظُلمًا وَ عُلُوًا»
انحراف گرایان در حالیکه حق را به یقین مىشناختند از روى ظلم و سرکشى آن را انکار کردند.
به نقل از : اصفهان ــ ربیع الثانى 1403 مهدى فقیهایمانى
برچسبها: مهدی موعودنهج البلاغهحکمت 147
[ جمعه 93/4/6 ] [ 9:23 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]
-حکمت یکم:( [15] )
«... فاذا کان ذلک، ضرب یعسوب الدین بذنبه، فیجتمعون إلیه کما یجتمع قزع الخریف»
پس آنگاه که وضع این چنین شد، پیشواى دین به خشم آید و آمادگى خود را اعلام کند; در این موقع ـمؤمنینـ باشتاب دورش جمع شوند، همانگونه که ابرهاى پائیزى به هم پیوسته شوند.
در لغت عرب«یعسوب»به ملکه زنبور عسل گفته مىشود; و چون روش زندگانى این حیوان بظاهر کوچک، اما پر برکت برخوردار از موقعیت رهبرى زنبوران عسل است که با جاه و جلال، و داراى نقش حیاتى در جهت پیدایش و زیست صدها و هزارها زنبور عسل، و محصول ارزنده و شفابخش آنها است، در حقیقت أنفع و أطهر حیوانات است; امیرمؤمنان(ع) از فرزندش حضرت قائم(ع) (به خاطر نقش رهبرى و روش حکومتى حضرتش که توأم با عدل و أمنیت جهانى، و مایه سعادت و نجات بشر، و مفیدترین و منزهترین حکومتهاى جهان از انواع آلودگى و وابستگى و تجاوزها خواهد بود) تعبیر به«یعسوب»فرموده و گوید:
یعسوب دین بهنگام ظهور همچون شیر ــکه به هنگام غضب دم بر زمین مىزند و نعره مىکشدــ حالت خشم از خود نشان دهد; و با قاطعیت خود را معرفى، و آمادگیش را براى قیام جهانى اعلام فرماید.
در این موقع مؤمنان، آنچنانکه تودههاى ابر پائیزى با سرعت به هم مىپیوندند، از هر سوى دنیا، شتابان به دور او گرد آیند و با رهبرى حضرتش وارد صحنه عمل شوند.
نیز پیامبر اسلام(ص) کراراً از امام امیرالمؤمنین على(ع) بعنوان«یعسوب»دین نام برده; چنانکه شخص امام(ع) نیز در کلماتش، از خود تعبیر به«یعسوب»فرموده است.
سید رضى، مؤلف«نهج البلاغه»، مىگوید:
«یعسوب»آقاى بزرگى است که در آن روز زمامدار مردم خواهد بود. و«قزع»تودههاى ابر بدون آب است.
ابن ابىالحدید مىنویسد:
این خبر از پیشگوئیهائى مىباشد که امام ایراد نموده; و از مهدى آخرالزمان یاد فرموده است.
و معناى«ضَرَب بِذَنبِه»به حال استقرار و آرامش در آمدن بعد از اضطراب است.
چه«یعسوب»ملکه زنبور عسل و رهبر آن است; و بیشتر اوقاتش در حال پرواز با دو بال خود مىباشد; و هنگامى که دم خود را بر زمین مىزند دیگر از پرواز و حرکت باز ایستاده، به آرامش گراید.
آنگاه مىنویسد:
خواهید گفت: این نظریه همانند عقیده امامیه است در اینکه مهدى به حال ترس و پنهانى در گوشه و کنار زمین به سر برد; آنگاه در آخر الزمان ظهور کند و در مرکز حکومت خود ثابت و مستقر گردد.
ولى من مىگویم طبق مذهب ما (اهلتسنن) بعید نیست که امام مهدى، همان کسیکه در آخر الزمان ظهور مىکند، نخست از روى مصلحتى که خدا از آن آگاه است در حال اضطراب و پراکندگى حکومت نماید، و از آن پس حکومتش مستقر، و پراکندگیش سامان یابد.
در این جا باز مىبینیم ابن ابىالحدید براى فرار از رفتن زیر بار ولادت و غیبت آن حضرت، به توجیه ناموجه پرداخته; و احتمالات غیر قابل انطباق با پیشگوئى امیرالمؤمنین(ع) را دستاویز قرار داده; و با لقمه دور سر گردانیدن، همان نظریه شیعه را ارائه مىدهد، منتها در قالب عقیده شخصى خودش.
نـیز هـِروى این فراز را به نقل ازامیرالمؤمنین(ع) آورده، و همچون ابن ابىالحدید پیرامون آن اظهار نظر کرده است.
و زمخشرى گوید:
جمله«ضَرَب بِعَسِیبِ ذَنبِه»(که معنایش دم بر زمین زدناست) در این مورد به معناى ایستادگى و پایدارى او با پیروان خویش است.
ابن اثیر بدنبال نقل این جمله مىنویسد:
مقصود دورى گزیدن از برخورد با فتنه و شتابان سیر کردن با اتباع خود در زمین میباشد.
و علامه قندوزى در باب 74 کتاب«ینابیع الموده»منظور امام امیرالمؤمنین(ع) را از این سخن، حضرت مهدى(ع) دانسته است.
به نقل از : اصفهان ــ ربیع الثانى 1403 مهدى فقیهایمانى
برچسبها: مهدی موعودنهج البلاغهحکمت 1
[ جمعه 93/4/6 ] [ 9:9 صبح ] [ محمد جواد محمدی ]
خطبه 187:
«أَلا بِأبى وَ أُمّى هُم مِن عِدَّة أسمائُهُم فِى السَّماءِ مَعرُوفَةٌ وَ فِى الأَرضِ مَجهُولَةٌ.
أَلاَ فَتَوَقَّـعُوا مَا یَکُونُ مِن إِدبَارِ أُمُورِکُم، وَ انقِـطَاعِ وُصَلِکُم وَ استِعمَالِ صِغَارِکُم.
ذَاکَ حَیثُ تَکُونُ ضَربَةُ السَّیفِ عَلَى المُؤمِنِ أَهوَنُ مِنَ الدِّرهَم مِن حِلِّهِ، ذَاکَ حَیثُ یَکونُ المُعـطَى أَعظمَ أَجرًا مِنَ المُعـطِى. ذَاکَ حَیثُ تَسکَرُونَ مِن غَیرِ شَراب، بَل مِنَ النِّعمَةِ وَ النَّعِیم، وَ تَحلِفوُن مِن غَیرِ اضطِرَار، وَ تَکذِبُونَ مِن غَیرِ إِحرَاج. ذَاکَ إِذَا عَضَّکُمُ البَلاَءُ کَمَا یَعَضُّ القَتَبُ غَارِبَ البَعِیرِ. مَا أَطوَلَ هذَا العَنَاءَ، و أَبعَدَ هذَا الرَّجَاءَ»
هان، پدر و مادرم به فدایشان باد; آنها گروهى باشند که نامهایشان در آسمان نزد فرشتگان معروف است ولى در زمین ناشناختهاند; آگاه باشید شما آماده عقبگرائى امور خویش و گسیختگى پیوندها و روى کار آمدن کوچکان (خردسالان، نالایقان دون همت) خویشتن باشید.
ابن ابىالحدید مىنویسد:
«الامامیه تقول هذه العدة هم الائمة الاحد عشر من ولده(ع); و غیرهم یقول انه عنى الابدال الذین هم أولیاء الله فى الارض ... »
امامیه گویند: این عده امامان یازدهگانه از فرزندان آن حضرت(ع) هستند; و دیگران مىگویند: مقصود حضرت از این کلام أبدالند که أولیاء خدا در زمین هستند; و ما پیش از این درباره قطب و ابدال بوضوح سخن گفتهایم.
آنگاه مىگوید:
سخن آن حضرت که مىفرماید: «نامهاى آنان در آسمانها معروف است» یعنى فرشتگان معصوم آنها را مىشناسند و خداوند اسماء آنان را به ایشان اعلام نموده است.
و اینکه فرموده: در زمین ناشناختهاند یعنى در نظر توده صمردم (که) بخاطر استیلاء و نفوذ گمراهى بر اکثریت آنان (امامان بر حق را نمىشناسند یا نسبت بدانها بىتفاوتند).
در اینجا توجه خوانندگان را به ایـن نکته معطوف مىداریمکه:
ابن ابىالحدید، تفسیر عبارت امیرمؤمنان(ع) به امامان یازدهگانه را به شیعه نسبت داده، و تفسیر آن به ابدال و اولیاء در زمین را به دیگران; ولى خود اظهار نظرى نکرده; زیرا گویا بدین مطلب توجه داشته است که این چنین تعبیرى از ناحیه امام امیرمؤمنان(ع) درباره یک عده ــهرچند اولیاء خدا باشندــ اما بىنام و نشان و بدون هیچگونه نقش و مسؤولیتى، به دور از حقیقت و غیر قابل قبول است.
بویژه آنکه موضوع ابدال و اقطاب، ساختگى و فاقد ریشه اسلامى، و یک عقیده صوفیانه و عوام فریبانه است که همچون اصل تصوف، از پدیدههاى عقیدتى اهل تسنن سرنخ گرفته، و ترکیبى از مسیحیت یونان و زردشتىگرى ایران ـقبل از اسلامـ و بودائى هند مىباشد.
در حالى که تفسیر شیعه در مورد امامان معصوم علیهم السّلام ـکه به موجب آثار علمى و حدیثى باقیمانده از آنان، بزرگترین نقش حمایت از اسلام، و سازندگى علمى و عملى جامعه اسلامى را بر عهده داشته و دارندـ امرى است معقول و بر اساس منطق اسلامى.
اکنون مىپردازیم به ترجمه بقیه کلام امام(ع) که مىفرماید:
این ماجرا هنگامى به وقوع خواهد پیوست که تحمل انسان مؤمن در برابر ضربات شمشیر آسانتر باشد از بدست آوردن درهمى از راه حلال.
و هنگامى خواهد بود که اجر و ثوابِ گیرنده از دهنده بیشتر است، چه دهنده از محل درآمد حرام و یا از روى ریا و خودنمائى و ولخرجى مىبخشد، در حالیکه گیرنده در جهت وظیفه شرعى و یا از روى اضطرار در راه حفظ جان خود و عائلهاش مصرف مىکند.
این در موقعى باشد که (شما مسلمانان) مست مىگردید اما نه با شراب، بلکه بعلت فراوانى نعمت; و سوگند مىخورید أما نه از روى ناچارى; دروغ مىگویید اما نه از روى حرَج و ناگزیرى.
این در وقتى خواهد بود که بلاها و مصیبتها ـهمانند بارى گران که بر گرده شتر نهاده شده و سنگینى جهاز پشت آنها را مجروح نمایدـ بر شما فشار آورد.
آه، این گرفتارى و سختى چه طولانى است! و امید رهائى از آن چه دور !
چون این فراز از کلام امام بیانگر حوادث، انحطاط اخلاقى، و مشکلات زندگى پیش از ظهور مىباشد که مایه امتحان مردم، و از شرائط مقدماتى ظهور مهدى (ع)، و شاید پیوسته بعصر ظهور باشد، بدین جهت ما هم چون دیگران آن را در این جا آوردیم.
و دهها حدیث مسلم از پیامبراکرم(ص) و امیرمؤمنان(ع) و صحابه درباره ائمه إثنى عشر بطور عموم، و تعدادى شامل ذکر نام و مشخصات هریک از آنان بخصوص گواه بر مدعاى شیعه مىباشد.
آرى، این امامان شیعه هستند که علاوه بر نقش رهبرى و نشر علوم اسلامى، همه پارههاى تن امام امیرمؤمنان(ع) بوده، و امام(ع) در حق آنها مىفرماید: «پدر و مادرم فدایشان باد.»
لکن متأسفانه تعصب مانع از رفتن زیـر بار حقیقت و گردننهادن حتى به واقعیات دینى است; و بدین تـرتیب همچون شارح معتزلى، ابن ابىالحدید، را با مقام فضل و دانشش، در مورد سخنان امام امیرالمؤمنین على(ع) وادار به خیالبافى و خـلط مبحث و تفسیر«مـا لا یـرضى صاحبه»مىکند که تن به قبولى امامت ائمه معصومین معرفى شده ندهد، و بجاى آنها رهبران دغلباز صوفیه را که خود گمراه، و دیگران را گمراه کنندهاند مطرح کرده و جا بیندازد.
علامه سید عبدالزهـراء مىنویسد( [1] ): ابوالحسن مدائنى این خطبه را در کتاب«صفین»آورده و مىگوید: امام آنرا پس از پایان ماجراى نهروان ایراد فرموده. و آنگاه به ذکر فراز پیشین آن که شامل پیشگوئى از حوادث آینده است، و طبق روایات از علائم ظهور حضرت مهدى(ع) بشمار مىآید پرداخته; و نویسنده هم بخاطر تأیید انطباق کلام امام(ع) با ائمه شیعه، وبراى آگاهى خوانندگان ارجمند، به ذکر بخشى از آن مىپردازد.
«إذا کثرت فیکم الاخلاط، و استولت الانباط، و دنا خراب العراق، و ذاک اذا بنیت مدینة ذات أثل و أنهار، فاذا غلت فیها الأسعار، و شید فیها البنیات، و حکم فیها الفساق...
فیا لها من مصیبة حینئذ من البلاء العقیم و البکاء الطویل و الویل العویل و شدة الصریخ، ذلک أمر الله و هو کائن و فناء مریح، فیابن خیرة الآباء متى تنتظر البشیر بنصر قریب من رب رحیم.
ألا فویل للمتکبرین، عند حصاد الحاصدین و قتل الفاسقین، عصاة ذى العرش العظیم، ألا بأبى و أمى هم من عدة...»
بطور خلاصه این فراز از سخنان امام(ع) شامل پیشگوئى درباره هرج و مرجهاى اخلاقى، بوجود آمدن شهر بغداد، خرابى عراق، بالا رفتن نرخها، و بدنبال آن حوادث گریهآور، ناله خیز و دردناکى است که بجرم بد رفتاریها و سرکشىها به امر خدا بوقوع خواهد پیوست.
آنگاه از حضرت مهدى(ع) به عنوان«فرزند بهترین پدران»یاد فرموده; و خبر از سرنوشت شوم و مرگآورى مىدهد که ـبه کیفر سرپیچى از فرمان الهى و پیروى از دستورات دینـ در انتظار مستکبران و فاسقان است.
برچسبها: مهدی منتظرنهج البلاغهخطبه 187امامان معصومآخر الرمانعراقگرانیپیشگویی
[ پنج شنبه 93/4/5 ] [ 11:8 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
خطبه 182:
«... قَد لَبِسَ لِلحِکمَة جُنَّـتَها، وَ أَخَذَها بِجَمِیعِ أَدَبِها مِنَ الإِقبَالِ عَلَیهَا وَ المَعرِفَةِ بِها، وَ التَّـفَرُّغِ لَها، فَهِى عِندَ نَفسِهِ ضَالَّـتُهُ الَّتِى یَطلُبُها، وَ حَاجَتُهُ الَّتِى یَسأَلُ عَنهَا.
فَهُوَ مُغتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الإِسلامُ، وَ ضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِه وَ أَلصَقَ الأَرضَ بِجِرَانِهِ، بَقِیَّـةُ مِن بَقَایَا حُجَّتِهِ، خَلِیفَةٌ مِن خَلائِفِ أَنبِیَائِهِ»
همانا زره دانش را بر تن پوشانده، و آن را با تمام آداب و شرائطى که مىباید ــچون توجه به شناسائى و فراغت بال از سرگرمى به غیر آنــ پس حکمت گمشده او باشد که پیوسته در جستجوى آن است و خواسته اوست که در تعقیبش پرس و جو مىکند.
آن زمان که اسلام به غربت گراید و (همانند شترى که رنجور و از راه رفتن باز مانده دم خود را حرکت دهد و سینه بر زمین چسباند) حرکت و سازندگى خود را از دست بدهد، و او (حضرت مهدى(ع)) به غربت و پنهانى به سر برد (تا موقعى که از طرف خدا مأمور به قیام گردد و اسلام را از غربت و فراموشى و حالت بىتفاوتى مردم برهاند) .
او باقیماندهاى است از حجتهاى خدا و خلیفهایست از خلفاى پیامبران.
ابن ابىالحدید پیرامون این فراز از سخن امیرمؤمنان(ع) نوشته است:
این گفتار را هر گروهى بر اساس عقیده خود تفسیر کردهاند. شیعه امامیه گمان کردهاند که مقصود از این شخصیت، مهدى منتظر مىباشد.
آنگاه به ایراد نظر صوفیه اهل تسنن و فلاسفه و دیگر همفکران خود ـکه هیچ یک نه مستند بدلیل عقلى است نه نقلىـ پیرامون این فراز از سخن امام پرداخته و گوید:
به نظر من بعید نیست که مراد از این شخصیت، قائمآلمحمد در آخر وقت باشد، هنگامیکه خداوند او را بوجود آورد، هر چند که ألآن موجود نیست; زیرا در این کلام دلیلى بر وجود او نباشد; و اتفاق همه فرق اسلامى بر این است که (عمر) دنیا و تکلیف مردم جز با ظهور و قیام او پایان نخواهد یافت.( [14] )
اکنون توجه به این نکته لازم است که شارح معتزلى، نخست برداشت شیعه از کلام امیرالمؤمنین(ع) را با تردید نقل کرده، لیکن چون برگفتههاى صوفیه و فلاسفه و اصحاب خود دلیل قانع کنندهاى نیافته، ناگزیر تن به عقیده شیعه و صحت برداشت آن از سخن امام(ع) داده، و صریحاً اعتراف به پیشگوئى آن حضرت از وجود مهدى و قیام جهانى او کرده است; اما درباره ولادت و حیات حضرتش تشکیک نموده، مىگوید:
در این کلام چیزى که در حـال حاضر دلیل بر وجود او باشد به نظر نمىرسد.
بدیهى است که این سخن از مثل ابن ابىالحدید، با مقام فضلى که داشته، جز به انکار حقایق و مخالفت از روى تعصّب با شیعه، به چیز تفسیر نمىشود.
زیرا امیرمؤمنان(ع) درصدد معرفى اصل موضوع مهدى در اسلام و نقش وجودى او پس از ولادت و دیگر مراحل حیاتى آن موعود الهى بودهاند، نه در مقام خبر دادن از ولادت و موجود بودن کسى که بیش از دو قرن بعد از حضرتش ولادت یافته، تا در کلامش اشارهاى به موجودیت او باشد، و ابن ابىالحدید (بدون توجه به واقعیت تاریخ حضرت مهدى(ع)) از آن اشاره بفهمد که مهدى در قرن هفتم زنده و موجود است، و الا منکر ولادت و حیات او گردد.
در حدیثى که به نقل سیوطى ــدر«عرفالوردى»ص126ــ ابن ابىشیبه، احمد بن حنبل( [15] )، ابوداوود، ابویعلى( [16] )، و طبرانى از پیامبر(ص) آوردهاند که ضمن پیشگوئى از مقدمات همزمان با ظهور مهدى(ع) ــهمانگونه که امیرمؤمنان(ع) از اسلام تعبیر نمودهــ حضرتش از پیش تعبیر و پیشگوئى نموده و مىفرماید:
«یُلقـِى الإِسلاَمَ بِجِرانِهِ إِلَى الأَرض»( [17] )
یعنى اسلام را با کمال آرامش و با تمام ابعاد پیاده و گسترده مىکند.
نیز نعیم بن حماد در«فتن»ــبنا به نقلسید بنطاووس( [18] )ــ از پیامبر آورده که فرمود:
«مهدى گنجها را استخراج مىکند و اموال را تقسیم.»
آنگاه فرمود:«یُلقـِى الإِسلاَمَ بِجـِرانِهِ»
--------------------------------------------------------------------------
[14] ــ شرح نهج البلاغه، ج 10 ص 96 .
[15] ــ مسند احمد بن حنبل، 6/316.
[16] ــ مسند ابویعلى، ج 12 ص 370، شماره 6940.
[17] ــ جران به معناى باطن گردن شتر است.
[18] ــ الملاحم و الفتن، ص 44، باب 146.
برچسبها: نهج البلاغهمهدی موعودخطبه 182
[ پنج شنبه 93/4/5 ] [ 10:7 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
خطبه 152:
«وَ قَد طَلـَعَ طَالِعٌ، وَ لَمـَعَ لاَمِعٌ، وَ لاَحَ لاَئِحٌ، وَ اعتَدَلَ مَائِلٌ، وَ استَبدَلَ اللهُ بِقَوم قَوماً، وَ بِیَـوم یَوماً، وَ انتَـظَرْنَا الْغِیَرَ إنْتِظَارَ الْمـُجدِبِ الْمـَطَرَ. وَ إِنَّمـَا الأَئِمـَّةُ قَوَّامُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، وَ عُرَفَاؤُهُ عَلى عِبَادِهِ... »
طلوع کنندهاى طالع شد; و درخشندهاى بدرخشید; و آشکار کنندهاى آشکار گردید; و آنچه به انحراف گرائیده بود به حق و اعتدال برگشت; و خداوند گروهى را به گروهى تبدیل، و روزى را در برابر روزى قرار داد.
جز این نیست که امامان (بر حق) پاسداران الهى بر خلق خدا هستند، و آگاهان مراقب از طرف او بر بندگانش; کسى به بهشت نخواهد رفت مگر اینکه آنان را بشناسد; و هیچکس به دوزخ نخواهد رفت جز آنکه پیشوایان (بر حق) را انکار کند، و آنها او را جزو پیروان خود ندانند.
ناگفته پیدا است که مقصود از این سخن ــکه شرط رفتن به بهشت را شناخت امامان، و مایه رفتن به جهنم را نشناختن امامان(ع) و انکار آنان اعلام نمودهــ شناختن و نشناختن امامان دروغین و پیشوایان ظلم و گمراهى نیست.
بنابراین متصدیان امر خلافت قبل از على(ع)، و معاویهها و یزیدها و مروانها و عبدالملکها و هشامها از بنىامیه، و سفاحها و منصورها، و هرونها و مأمونها و متوکلها و معتمدها و دیگران از بنى العباس ( که سراسر عمرشان به کشتار اهل بیت پیامبر(ص)، و قتل و غارت مؤمنین و سادات، و پر کردن زندانها از افراد بیگناه، و راه انداختن مجالس شراب و قمار و زنا و هتک اسلام، و انواع جنایت طى گردید) کسانى نبودند که شناخت آنها شرط سعادت و نشناختنشان مایه گرفتارى باشد.
آرى اگر مقصود از این کلام، افراد نامبرده باشد، زمامداران خائن کشورها و مناطق مسلماننشین و نوکران خود فروخته استعمار نیز دست کمى از آنان نداشته، و باید آنها هم معرفتشان مایه سعادت و عدم شناختشان مایه جهنم باشد; و این مطلبى است که هیچ مسلمان عاقلى زیربار آنها نمىرود.
چنانکه هدف از شناسائى امامانراستین، تنها شناختننام آنها و نام پدرانشان و اطلاع بر تاریخ ولادت و درگذشتشان نیست.
بلکه هدف اصلى از این وظیفه بزرگ اسلامى شناختن امام است با ویژگیهاى علمى و سیره اخلاقى، اجتماعى، سیاسى، و دیگر شؤون شخصى و امامتى، و اعتراف عقیدتى و عملى بمقام ولایت او.
و مقصود از شناخت آنان مردم را، شناختن بعنوان شیعه و در خط پیروى آنان بودن است; و این درست همان معرفت و شناسائى طرفینى مایه رفتن به بهشت و رهائى از جهنّم است.
اکنون با توجه به جملات«إِنَّمَـا الا َئمَّةُ قَـوَّامُ اللهِ عَلى خَلْقِـهِ، وَ عُرَفاؤُهُ على عِبادِه»به این نکته پى خواهیم برد که باید در هر عصر و دورهاى از اعصار و دورانهاى اسلامى کسى وجود داشته باشد که تحت عنوان«امام»و«پیشوا»قائم بر خلق خدا و مراقب بر بندگان او باشد. این حقیقتى است غیر قابل انکار که جز بر اساس عقیده شیعه درباره دوازده امام و تولد و حیات امام دوازدهم، بر هیچ فرقهاى از دیگر فرق اسلامى (چه شیعه و چه سنى) منطبق نخواهد شد.
بدین ترتیب تنها کسیکه در طول حدود ده قرن و نیم گذشته تا کنون و بعداً هم تا عصر انقلاب جهانى اسلام مىتواند از بین اقشار و تودههاى مختلف اسلامى، مصداق بى چون و چراى سخن امام امیرالمؤمنین(ع) باشد هماناحضرت بقیة الله الأعظم، مهدى منتظر، حجة بن الحسن العسکرى(عج)باشد، که گذشته از شیعه، بیش از یکصد و بیست نفر از بزرگان علماى اهل سنت و مراجع درجه اول حدیثى، تاریخى، و ادبى آنها اعتراف به ولادت و غیبت و نیز قیام جهانى حضرتش در آینده نمودهاند.
آرى، او هم اکنون در هر کجا که هست به وظیفه قائمیت برخلق خدا مشغول، وبه گفته محقق طوسى علیه الرحمة:«وجوده لـطف، و تصرفه لـطف آخر، و عدمه منّا»( [13] )
اصلوجودش لطف است، و دخالتش در امور لطفى دیگر، و عدم تصرف یا غیبتشاز ناحیه ماست.
---------------------------------------------------------------------------------
[13] ــ به«شرح تجرید»علامه، و«شرح تجرید»قوشجى مراجعه شود.
برچسبها: مهدی موعودر نهج البلاغهخطبه 152
[ پنج شنبه 93/4/5 ] [ 10:5 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
خطبه 150:
«... یا قومِ هذَا إِبانُ وُرودِ کُلِّ مَوعُود، و دُنُوٍّ مِن طَلعةِ مَا لاَ تَعرفُون. أَلا و إِنَّ مَن أَدرکَها مِنَّا یَسرِى فِیهَا بِسِراج مُنِیر، و یَحذُو فِیهَا عَلَى مِثالِ الصَّـالِحِین، لِیَـحُلَّ فِیهَا رِبقاً، و یُعتِقَ فِیهَا رِقَّاً، و یَصدَعَ شَعْباً، و یَشعَبَ صَدعاً، فِىسِترِة عَنِ النَّاس، لاَ یُـبصِرُ القَائِفُ أَثَرَهُ، وَ لَو تَابَعَ نَظَرَهُ...»
اى مردم اکنون هنگام فرا رسیدن فتنههائى است که به شما وعده دادهشده; و نزدیکاست برخورد با رویدادهائى که حقیقت آن بر شما ناشناخته و مبهم خواهد بود.
دانسته باشید آنکس که از طریق ما (مهدى موعود منتظر) به راز این فتنهها پى برد و آن روزگار را دریابد، با مشعل فروزان هدایت ره بسپرد، و به سیره و روش پاکان و نیکان (پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام) رفتار نماید، تا در آن گیر و دار گرهها را بگشاید، و بردگانِ در بند ظلم و خودخواهى و ملّتهاى اسیر استعمار را از بردگى و اسارت برهاند، تودههاى گمراهى و ستمگرى را متلاشى و پراکنده سازد، و حق طلبان را گردهم آورد، و بدیگر عبارت تشکیلات کفر و ستم را بر هم زند و جدائى و تفرقه اسلام و مسلمانان را تبدیل به یکپارچگى نموده و سامان بخشد.
این رهبر (مدتها بلکه قرنها) در پنهانى از مردم بسر برد و هر چند دیگران کوشش کنند تا اثرش را بیابند، نشانى از رد پایش نیابند.
در این هنگام گروهى از مؤمنان براى درهم کوبیدن فتنهها آماده شوند، همچون آماده شدن شمشیر که در دست آهنگر صیقل داده شده.
همینان چشمانشان به نور و فروغ قرآن روشن گردد، موج با شکوه تفسیر قرآن در گوش دلشان طنین انداز شود، شامگاهان و صبحگاهان جانشان از چشمه حکمت و معارف الهى سیراب گردد.
ابن ابىالحدید پیرامون این سخن مىگوید:
جمله«و دُنُوٍّ مِن طَلعةِ مَا لاَ تَعرفُون»کنایه از پیش آمدهاى مهم و رویدادهاى بىسابقه از قبیل دابةالارض( [11] )، دجال، فتنهها و کارهاى خارق العاده و وهم انگیز او، ظهور سفیانى، و کشتار بیش از حد مردم است.
آنگاه مىنویسد:
امام با ایراد جمله«أَلا و إِنَّ مَن أَدرکَها»بذکر مهدى آل محمد(ص) پرداخته که از کتاب و سنّت پیروى مىکند.
و جمله«فِى سِترة عَنِ النَّاس»بیانگر موضوع پنهانى و غیبت این شخصیت والا مقام مورد اشاره است.
سپس مىگوید:
این موضوع امامیه را در عقیده مذهبى (ولادت حضرت مهدى(ع)) سودى نبخشد; هرچند که پنداشتهاند سخن امام تصریح به گفته آنها درباره غیبت مهدى است; زیرا جایز است که خداوند این چنین امامى را در آخر الزمان بیافریند و مدتى در پنهانى بسر برد، و داراى مبلغین و نمایندگانى باشد که دستورات او را به اجرا در آورند، و از آن پس ظهور نماید و زمام کشورها را بدست گیرد و حکومتها را زیر سلطه خود درآورد و جهان را مسخر فرماید.( [12] )
اکنون توجه خوانندگان رابدین نکته جلب مىنماید که ابنابىالحدید از یکسو انطباق کلام امیرالمؤمنین(ع) را بر عقیده شیعه درباره حضرت مهدى حجة بن الحسن العسکرى(ع) و ولادت و زنده بودن آن بزرگوار باور نکرده و رد مىکند; و از سوى دیگر جایز و ممکن مىداند که حضرت مهدى(ع) پس از بدنیا آمدن، مدتى را در حال غیبت و پنهانى بسر برد، و نمایندگان و مبلغین از طرف حضرتش به وظائف محوله دینى پردازند; آنگاه ظهور کند و رسماً مشغول به کار گردد.
بدون شکّ این نظریه جز تعصّب ولقمه دور سر گردانیدن، توجیه دیگرى نمىتواند داشته باشد;
چه اگر ممکن باشد که آن حضرت بعد از بدنیا آمدن غایب گردد و ... پس همان نظریهاى را ارائه داده است که شیعه مىگوید، منتها با یک اختلاف غیر اساسى;
و آن اینکه شیعه معتقد به ولادت امام زمان در سال 256 هجرى است، و این اعتقاد مبتنى بر دهها حدیث از ناحیه امامان معصوم علیهم السَّـلام، و اعترافات بیش از یکصد نفر از مورخان و دانشمندان اهل تسنن است که در مقدمه بدانها اشاره شد.
نیز علامه قندوزى در باب 74«ینابیع المودّة»این فراز از کلام امام را بعنوان مهدى موعود اسلام و مورد نظر شیعه ایراد نموده است.
------------------------------------------------------------------------------------------
[11] ــ خداوند در قرآن مجید، سوره نمل 27/84، سخن از «دابة الارض» به میان آورده، و فرموده:«وَإذِا وَقعَ القَولُ عَلَیهِم أَخرَجنا لَهم دَآبـّةَ الأَرضِ تُکَلِّـمُهم أَنَّ النَّـاسَ کَانُوا بِایَاتِنَا لاَیوُقِنُون »
و به موجب نقل اکثر مفسران، مقصود از «دابة الارض» (جنبنده زمینى) موجودى است که از طرف خدا برانگیخته شود و با علامت مخصوص، مؤمن و کافر را از هم جدا و مشخص نماید. رجوع شود به«نهایه»ابناثیر، ج 2 ص 96.
[12] ــ شرح نهج البلاغه، ج 9 ص 128.
برچسبها: lمهدی موعودر نهج البلاغهخطبه 150
[ پنج شنبه 93/4/5 ] [ 9:59 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
خطبه 138:
«یَعطِفُ الهَوى عَلَى الهُدى، إذا عَطَفُوا الهُدى عَلَى الهَوى، و یَعطِفُ الرَّأىَ عَلَى القُرآنِ، إذا عَطَفُوا القرآنَ على الرَّأىِ، حتَّى تَقُومَ الحَربُ بِکم عَلى ساق، بادِیاً نَواجِذُها، مَملُوءَةً أَخْلافُها، حُلْواً رَضاعُها، عَلْقَماً عاقِبَتُها»
او هواى نفس را به هدایت و رهنمود الهى بر مىگرداند، آن هنگام که مردم هدایت الهى را به خواستههاى نفسانى بر گرداندهاند.
و آنگاه که مردم قرآن را تفسیر به رأى کنند او آراء و نظریات را به قرآن گرایش دهد.
ابن ابىالحدید پیرامون این فراز سخنان امام على(ع) مىگوید:
این کلام اشاره به امامى است که خداوند او را در آخرالزمان به وجود مىآورد و همو باشد که در روایات و آثار به او نوید داده شده است; و مقصود از گرایش به قرآن، لغو احکام صادره از روى رأى و قیاس، و منع از عمل بر طبق گمان و تخمین، و جایگزین کردن عمل بر طبق قرآن است.
بدین ترتیب ابن ابىالحدید به پیشگوئى امیرمؤمنان(ع) از ظهور و قیام حضرت مهدى(ع)، و نقش او در حاکمیت هدایت الهى و قرآن بجاى هوى و هوس و رأى و قیاس ــکه روش عقیدتى و فقهى اهلتسنن به ویژه فرقه حنفى را تشکیل مىدهدــ اعتراف نموده، اما زیر بار ولادت حضرت از پیش نرفته، و خاطر نشان مى کند که بعداً متولّد خواهد شد. و این ادعا در مقدمه کتاب مردود گردید.
اما آنچه ما خود از کلام امیرالمؤمنین على(ع) مى فهمیم این است که به طور کوتاه مىگوئیم:
برنامه کار و سازمان حکومت آن امام بزرگوار و موعود اسلام، همچون زمامداران جهان، متکى بر هوى و هوس، و دینسازى و زورگوئى و قوانین تحمیلى نیست; بلکه بر اساس رشد عقلى و پیشرفتهاى علمى است، که در سایه هدایت قرآن و تعالیم عالیه اسلام و رهبرى حضرتش پایه گذارى مىشود.
همانطوریکه پیامبر عالیمقام اسلام(ص)، در پرتو قرآن و دستورات اسلام، در مدت کوتاهى روح ایمان، یکتاپرستى، نوعدوستى، عدالت، رفاه، نظم و امنیّت همه جانبه، و علم و دانش را جایگزین عقاید شرک آمیز مذاهب باطل، رذائل اخلاقى، انواع تبعیضات و تجاوزات، فقر علمى، و دیگر چیزها نموده، و سرانجام وضع نکبت بار زندگى جاهلى را از ریشه دگرگون ساخت; و عالیترین راه و رسم زندگى و کسب سعادت را به مردم آموخت; و درهاى ثروت مادى و معنوى را بر روى آنان گشود.
و امام(ع) در فراز بعد چنین خاطر نشان مىفرماید که:
رویدادها وحوادث بدانجا منتهى مىشود که جنگ همه را به پا خیزاند، و همانند حیوان درندهاى که در موقع حمله دهان خود را براى دریدن شکار و بلعیدن آن، تا آخرین حد باز مىکند به شما نیشخند زند; پستانهاى آن از شیر پر گشته( [5] ); مکیدن شیر آن بس شیرین است، و سرانجام بس زهرآگین.
آرى، همانطور که دیدیم و مىبینیم، در آغاز جنگ، نوعاً غنائم جنگى و موفقیتهائى نصیب جنگجویان مىشود; و به امید بهره بیشتر و پیروزى کامل جنگ به ذائقه آنها شیرین مىآید، آنچنانکه هریک از طرفین طرح آتش بس طرف دیگر را نمىپذیرد; اما پایان شوم جنگ، کشتار، ویرانى، معلولین فراوان، بیماریهاى روحى و جسمى، غارت اموال، تجاوز به نوامیس، و انواع بدبختىها است که کام جنگ افروزان و ملل جنگ زده را تلخ مىکند.
هم اکنون نمونه آشکار آن را در جنگ خائنانه و تحمیلى عراق و ایران به چشم خود مى بینیم که انواع کمکهاى نظامى و سلاحهاى جنگى است که با پولهاى سعودى و همکاران خود فروختهاش از طرف مصر، اردن، اسرائیل، آمریکا، شوروى و فرانسه سرازیر عراق مىشود; و مسلمانان فریب خورده یا خود فروخته بعثى و مرتد را به ادامه جنگ علیه اسلام و مسلمانان ایران تشجیع مىکند.
چنانکه جنگ اعراب و اسرائیل در رمضان، جنگ مسیحیان لبنان با مسلمانان این کشور در چهار سال پیش، و حمله فعلى اسرائیل به لبنان، و کشتار بىرحمانه و بىحد و حساب مسلماناناین سرزمین هم نمونههاى دیگرى از پیشگوئیهاى امام امیرالمؤمنین على(ع) است.
امام(ع) این چنین سخن را ادامه مىدهند که:
«أَلا وَ فِى غَد ــو سَیأْتى غَدٌ بِما لا تَعرِفوُنــ یَأخُذُ الْوَالِى مِن غَیرِها عُمَّالِها عَلى مَساوِىءِ أَعْمَالِها، و تُخرِجُ لَهُ الأَرضُ أَفالِیذَ کَبِدِها، و تُلقِى إِلَیهِ سِلماً مَقالیدَها، فَیُریکم کیفَ عَدلُ السِّیرةِ، وَ یُحیِى مَیِّـتَ الکِتابِ و السُّـنَّةِ»
آگاه باشید، در فردا ـفردائى که از آمدنش و آنچه همراه دارد نا آگاهیدـ والى و زمامدار (با این ویژگى که بر اساس وراثت از حکومتهاى قبل، یا بند و بست با گروهها و احزاب چپ و راست، یا سرسپردگى به استعمارگران شرق و غرب روى کار نیامده);
کارفرمایان و عمال آن حکومتها را بحسب تجاوزات و خیانتهائى که مرتکب شدهاند، محاکمه نموده، به کیفر رساند; و زمین پارههاى جگر خود را براى او بیرون آورد، و از روى تسلیم و فروتنى کلیدهاى خود (اختیار گوشه و کنار جهان) را به سوى او اندازد; و آنگاه او روش زمامدارى و آئین دادگسترى پیامبر را به شما نشان دهد، و آثار مرده و فراموش شده کتاب و سنّت را دگر بار زنده، و به اجراء و گسترش در آورد.
ابن ابىالحدید در ذیل این فراز نوشته است:
«أن الوالى یعنى امام الذى یخلقه الله تعالى فى آخر الزمان»
بدون شک مقصود از والى در این عبارت امامى است که خداوند او را در آخر الزمان خلق خواهد کرد.
کلمه «أفـالیذ» جمع «افلاذ» جمع «فلذ» بـه معنى پاره جگر است، و این کنایه از گنجها و ذخائر زیر زمینى امثال طلا، نقره،الماس، نفت، و غیره است که براى قائم به امر (زمامدار) آشکار خواهد شد; و در بعضى از تفاسیر کلام خداوند،«وَأَخرَجَتِالأَرضُأَثقَـالَها»( [6] ) به همین موضوع تفسیر شده است.
آنگاه گوید: این مطلب در روایتى با تعبیر«و قائت له الارض أفلاذ کبدها»( [7] ) آمده، که معناى آن چنین است: «زمین پارههاى جگر و ذخائر خود را به خارج پرتاب خواهد کرد.»
نیز ابناثیر پیرامون لغت«فلذ»گوید: از اخبار سـاعت جمله«وتقـىء الارض أفلاذ کبدها»است; و معنـاى این جمله آنست که زمین گنجهاى نهفته خود را خارج مىکند; و همانند این کلام است آیه:«وَأَخرَجَتِالأَرضُأَثقَـالَها»( [8] ).
و علامه قندوزى نیز این فراز از کلام امیرالمؤمنین(ع) را تحت عنوان«فى ایراد الکلمات القدسیة لعلى کرم الله وجهه، التى ذکرها فى شأن المهدى فى کتاب نهج البلاغه»آورده است( [9] ).
و حاکم در«مستدرک»به نقل از مجاهد از ابنعباس آورده که گفت:
و اما مهدى آنست که پر مىکند زمین را از عدالت، همچنانکه پر شده باشد از ستم; و در این موقع چهارپایان و درندگان در امنیت بسر خواهند برد; و زمین پاره هاى جگرش را بیرون اندازد.
مجاهد پرسید: پارههاى جگر زمین چیست؟
ابنعباس پاسخ داد: قطعاتى همانند ستونهائى از طلا و نقره( [10] ).
-------------------------------------------------------------------------------------------------
[5] ــ شاید کنایه از مواد و مهمات جنگى باشد که از هر سو به جنگجویان اعطاء مىشود، و بدین وسیله آتش جنگ برافروختهتر مىگردد.
[6] ــ سوره زلزال 99/2 .
[7] ــ شرح نهج البلاغه، 9/46 .
[8] ــ نهایه، ج 3 ص 470; الفائق، زمخشرى 3/141 .
[9] ــ ینابیع المودة، باب 74، ص524، چاپ نجف.
[10] ــ مستدرک، ج 4 ص 514.
برچسبها: نهج البلاغهمهدی موعودخطبه 138
[ پنج شنبه 93/4/5 ] [ 9:16 عصر ] [ محمد جواد محمدی ]
........ مطالب قدیمیتر >>